ساعت ها

ساعت ها تو خونه تنهام ب درو دیوار نگاه میکنم هندزفری تو گوشم خیال پردازی میکنم ...

اگه ۳ ماه پیش راهمو ادامه داده بودم لااقل اینکه ضرر نمیکردم اونم تا این حد ...

طلاهام بره ..از دستم ...سوتی بدم جلوشو ازم آتو بگیره دنیای  عجیبیه ... نمیدونم چرا یه آدم باید اینجوری باشه ... یعنی چی؟

حتی دلش برام نمیسوزه؟



چرا بخشیدمش؟

چرا برگشتم؟


راه برگشتی نداشتم ...خب ...نداشتم دیگه نداشتم 

زندگی من فاصله چاله با چاهه برم جلو تر ی دردسریه برگردمم عقب ی دردسری  

فرار کنم؟

خودکشی؟


تنها دلیل انجام ندادنشون خانوادمه ...فقط خانوده م 

۱ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

گ

حقیقت وحشتناک تر از اونه ک بشه ب زبون اورد ...


خلاصی کجاست؟😔

۳ نظر ۵ موافق ۰ مخالف

خوب

خوب نشون دادن چیزای بد واسه ی من خیلی سخته خیلی ...

وقتی همه میگن هیچے قرار نیست عوض بشه تو این یک سال چقدر همه باهاش حرف زدن ...ولی اخرش همینه ...


بیخیال شو ...


یه وب قبلی داشتم ک رمزش یادم رفته توش پر برگای امیدم بود که دونه دونه ریختن رو زمین ...


خواستم ...یه مرزعه بسازم پر گندم ... هر دونه گندم یه دنیا امید 

ولی نشد ...


چقدر روبه رو شدن با واقعیت سخته 


مثه بیوه شدن توی ۱۸ سالگی ..


گندم قرار بود اسم دخترم باشه ...


ولی فک نکنم هیچ وقت قرار باشه به دنیا بیاد🌾



۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

آلووووئِه وِررا🌵

واقعا فشار دادن برگای گوشتیش حال میده!

ولی هنوز زود بخوام بکَنَم بمالم رو صورتم🤔

۳ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

We had fun

من نمیتونم کسی که ازارم میده رو نبینم ...

و نمی تونم چیزایی کھ میشنوم رو نشنیده بگیرم😒

میخوام فاصله بگیرم از ادمای سطح شعور و فرهنگشون در حد دهاتیای دهه ۵۰ 

..

زندگی پر از خوشحالیه 

مث رقص بندری تو باشگاه😎

مث دورهمی کنار هم🌷

مث گردش با یه دوست صمیمی

۳ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

نمیدونم

ی سری خط و نشون جدید برا خودم کشیدم ...


الان بیکار و بی عار تو‌گوشی ول میچرخم ...نمیدونم‌ هدفم چیه واقعا نمیدونم بعد اون همه بحران و سختی ...دارم خودمو واسه ی بحران بزرگ تر اماده میکنم ک لازمه ش یه سکوت یک ماهه س



اینقدر مشغله داشتم ک نشد از ولنتاینو دنگ و فنگاش بنویسم ..

ولی اینم ولنگ تایم ما 😂

۴ نظر ۶ موافق ۰ مخالف

شمارو نمیدونم


شمارو نمیدونم ولی ملاک ازدواج من اینا بودن😀

۶ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

لباس به سبک تارزان

چون از بچگی ..مرد تو خونمون نبود همیشه لنگ لخت میخوابیدم اگه لباس تنم بود خفگیم میکرد بشدت ...


اگه مجبور میشدم شلوار بپوشم باید پاچه هاشو تا میکردم میزدم بالا 


تابستونو زمستونم نداشت ...‌


یه روز تو اتاقم بودم هندزفریم با صدای خیلی بلند توی گوشم ....

یه تاپ با یه شرت تنم بود و دیگر هیچ ..

یهو تصمیم گرفتم برم تو حال ...

رفتم دیدم خواهرم داره بال بال میزنه ...نگا کردم ...اونورو ...دیدم نجار اومده داره پایه مبل و درست میکنه ...ب سرعت ۰ در هزار رفتم تو اتاق ...

😂ولی فک نکنم فایده داشته باشه با اون شرت قرمزی ک من پوشیده بودم اگه نمیخواس نگا کنه هم چشش افتاده بود ۱۰۰%


ولی همسر جان بشدت از لباسای لختی بدش میاد .😶


و تاکید میکنه لباسای لختی باعث میشن زن ب نظر مرد ینکنواخت بیاد


و تا الان ی دوس باری مجبورم کرده لباسای اونو بپوشم ...😂


🙄فردا جلسه دوم رانندگیمه


میخوام با همسری بریم دندون پزشکی


ال سی دی گوشی همسری ترکید😂


۳ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

اف داد بهم😂

امروز بعد سبزی پاک کردن برای جان جانان 

و اب هویج گرفتن براش 

بهم  اف داد و شب رفت دو تا ساندویچ خوشمزه جیگر و کوکتل پنیر 🌭🌮خرید ...اخ چ خوشمزه بودن از دو تاش خوردم😂



شبم رفتیم مهمونی خونه دوستمون ... 😎

بعدشم رفتیم دم مغازه لباشک بخریم لباشک بزرگ نداش ی بسته لواشک کوچیک خریدیم🍏🍎🍊🍒

۳ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

دختری ک کار کرده

یه دوستی داشتم اسمش خاطره بود

از دوس پسرش ک ترکش کرده بود تعریف میکرد میگفت دستمو گرفته نگاش کرده گفته ...

خاطره این دستا دستای دختری که کار کرده نیست ..‌


هر بار که ب دستام نگاه میکنم یاد حرف خاطره میفتم ...

پر زخم ... 

با ناخونایی ک بس ظرف شستم یکی در میون شکسته 


حالا میفهمم دست دختری که کار کرده چه شکلیه ...مجردیم حتی تصویر خاصی ازش تو ذهنم نداشتم


بس هویج اب گرفتم گوشه انگشتام سیاه شدن

۳ نظر ۳ موافق ۰ مخالف
درباره من
آنـگـــاھ کِـــہ درون ذِهـن بِـــکـــرم یـک دانِـــــہ گَـــنـــدم جــــوانـــہ زد
پیوندهای روزانه
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان