شنبه ۲۱ بهمن ۹۶
یه دوستی داشتم اسمش خاطره بود
از دوس پسرش ک ترکش کرده بود تعریف میکرد میگفت دستمو گرفته نگاش کرده گفته ...
خاطره این دستا دستای دختری که کار کرده نیست ..
هر بار که ب دستام نگاه میکنم یاد حرف خاطره میفتم ...
پر زخم ...
با ناخونایی ک بس ظرف شستم یکی در میون شکسته
حالا میفهمم دست دختری که کار کرده چه شکلیه ...مجردیم حتی تصویر خاصی ازش تو ذهنم نداشتم
بس هویج اب گرفتم گوشه انگشتام سیاه شدن